سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گرامی ترین عزّت، دانش است، زیرا با آنشناخت معاد و معاش به دست آید و خوارترین خواری، نادانی [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :9
بازدید دیروز :5
کل بازدید :103922
تعداد کل یاداشته ها : 46
103/9/6
2:30 ص
در روایتی می خوانیم که :
 
درحالیکه حضرت یوسف علیه السلام گرفتار حسادت برادران گردیده بود و در این طوفان بلا اشک می ریخت و یا به هنگامی که او را می خواستند به چاه افکنند ، ناگهان یوسف شروع به خندیدن کرد .
 
برادران سخت در تعجب فرورفتند که این چه جای خنده است ! گوئی برادر ، مسئله را به شوخی گرفته است . بی خبر از اینکه تیره روزی در انتظار اوست ، اما پرده از راز این خنده برداشت و درس بزرگی به همه آموخت و گفت :
 
فراموش نمی کنم که روزی به شما برادران نیرومند با آن بازوان قوی و قدرت فوق العاده جسمانی نظر افکندم و خوشحال شدم ، با خود گفتم کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد چه غمی از حوادث سخت خواهد داشت !
 
آن روز به شما تکیه کردم و به بازوان شما دل بستم ، اکنون در چنگال شما گرفتارم و از شما به شما پناه می برم و به من پناه نمی دهید .
 
خدا شما را بر من مسلط ساخت تا این درس را بیاموزم که به غیر او حتی برادران تکیه نکنم .

  
  
بلبل را ببین که حتی در قفس هم می خواند.
پروانه را ببین که حتی با وجود کوتاهی عمر، از پرواز دست نمی کشد.
طاووس را ببین که زشتی پاهایش، افسرده اش نساخته.
زرافه را ببین که هرگز گردن کشی نمی کند.
کرم را ببین که بی دست و پا بودنش، او را از حرکت باز نداشته.
جغد را ببین که شب ها چگونه به مراقبه مشغول است.
عقاب را ببین که چگونه چشمانش را به هدفش دوخته است.
سگ را ببین که تو نجسش می خوانی اما او به تو وفادار مانده.
گوسفند را ببین که چگونه قربانی خوشی ها و نا خوشی های توست
زنبور را ببین که چگونه از گل شهد برمی آورد و از دشمن دمار.
لاک پشت را ببین که چگونه شجاعانه به جای لاک دیگران درلاک خود پنهان شده.
پشه را ببین که چگونه غرور و عظمت تو را در هم می شکند و خشم نهفته ات را بیرون می ریزد.
ماهی را ببین که چگونه سودای کرمی کوچک او را به دام می اندازد.
اسب را ببین که چگونه از روی نجابت به ولی نعمت خود خدمت می کند.
و اما:
کرکس را نبین که پیوسته در انتظار مرگ دیگران است.
طوطی را نبین چرا که بی اندیشه هر گفته ای را تکرار می کند.
کفتار را نبین چرا که خفت ریزه خواری می کشد.
ملخ را نبین چرا که تاراجگر زحمات دیگران است.
عنکبوت را نبین چرا که تنها به فکر بنای خانه ی خود است.
عقرب را نبین چرا که در دشواری ها به جای حل مسئله، حلال مسئله را می کشد.
و پرندگان را ببین که چگونه به هنگام آشامیدن، نظری نیز به آسمان دارند.

کتاب کوچک حکمت

  
  

یکی از ارادتمندان امام خمینی ( رحمه الله علیه ) می گوید : یک بار که به  محضر ایشان در جماران رسیدم . یکی از مسئولین مملکتی برای انجام کارهای جاری به خدمت امام رسید و پدر سالخورده اش نیز همراه او بود .

وقتی خواست به حضور امام برسد خود جلوتر از پدر حرکت می کرد و پس از تشرف خدمت امام ، پدرش را معرفی کرد .

 امام نگاهی به آن مسوول کرد و فرمود : این آقا پدر شما هستند ؟

عرض کرد : آری .

امام فرمود : پس چرا جلوی او راه افتادی و وارد شدی ؟(مجله پیام انقلاب ص 69)

امام کاظم (علیه السلام ) فرمود : مردی از رسول الله صلی الله علیه و اله  سوال کرد : حق پدر بر فرزند چیست ؟

پیامبر (صلی الله علیه و اله ) فرمود : او را به اسم  صدا نزند ، جلو تر از او راه نرود ، قبل از او ننشیند و کاری که سبب بدگویی مردم به او شود انجام ندهد . ( بحارالانوار ، ج 74 ، ص 45 )


87/2/21::: 11:21 ص
نظر()
  
  

خدایا :

به من زیستی عطا کن که در لحظه مرگ

بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم

و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم

بگذار تا آن را من خود انتخاب کنم

اما آنچنان که تو دوست داری

چگونه زیستن را تو به من بیاموز

چگونه مردن را خود خواهم آموخت

دکتر علی شریعتی


87/2/11::: 10:3 ص
نظر()
  
  

دیروز صبح با خدا در راه رفتن به مدرسه بودیم. من و خدا کنار هم. قدمهامونو یکسان برمی داشتیم.داشتم علوم می خوندم. گفتم خدا یعنی میشه معلم امروز از من درس نپرسه؟؟؟؟!!!!!
خدا لبخند زد و گفت: چرا مگه درستو نخوندی؟
گفتم نه دیشب وقت نداشتم آخه انقدر که کار داشتم واینا...
خدا لبخند زد.
دیدم اه من دارم به خدا هم دروغ می گم.

گفتم : نه آخه می دونین من از دوستم پرسیدم بهم نگفت.کلا اون همش عمدا به آدم نمی گه فردا پرسش داریم تا فقط نمره خودش خوب بشه.خیلی بچه لوس و........

خدا بازم لبخند زد.
دیدم اه دارم پیش خدا هم غیبت می کنم!!!!!!!!!



خدا با لبخند تمام اشتباهاتمو به من فهموند و من هم متوجه شدم.پس چرا ما با لبخند اشتباهات دیگران رو بهشون نفهمونیم.
چرا دنبال این می گردیم که با دعوا یا داد زدن یا قهر و....... به دیگران بگیم که دارن اشتباه می کنن.
اتفاقا اینجوری اون آدم هم راحت تره و خجالت نمی کشه........... درسته نه؟


  
  


تقدیم به همه فرزندان شهداء



علی الخصوص



فرزندان شهدای مفقود الاثر



که حتی یک پلاک هم از پدرشان ندارند.



 



عاقد دوباره گفت:« وکیلم؟...»، پدر نبود !


ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود !


 


گفتند: رفته گل ... نه !... گلی گم... دلش گرفت!


یعنی که از اجازه ی بابا خبر نبود !


 


هجده بهار منتظرش بود و برنگشت


آن فصل های سرد که بی دردسر نبود


 


ای کاش نامه یا خبری، عطر چفیه ای


رویای دخترانه ی او بیشتر نبود!


 


عکس پدر، مقابل آینه، شمعدان


آن روز دور سُفره، بجز چشمِ تر نبود!


 


عاقد دوباره گفت:« وکیلم؟...» دلش شکست!


یعنی به قاب عکس امیدی دیگر نبود!


 


او گفت: با اجازه ی بابا... بله...! بله...!


مردی که غیر آیینه ای شعله ور نبود!



شادی روح شهداء صلوات


  
  

به زودی در این مکان انفجاری رخ خواهد داد

در مقابل این انفجار 3 راه دارید:

1-به پناهگاه بروید.

2-بمانید تا مو انفجار شما را تا ناکجاآباد ببرد.

3- با ما به آسمان بیایید .


  
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ با سلام با حکایتی بسیار جالب از مولای متقیان به روزم یه سر بزن یا علی