سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه خدای سبحان را یاد کند، خداوند دلش را زنده و عقل و خردش را روشن کند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :10
کل بازدید :102349
تعداد کل یاداشته ها : 46
103/2/7
6:45 ع
 

خیلی خودمونی !!

 

یکی بود یکی نبود ..... غیر از خدا هیچکی نبود .

همیشه قصه های بچگی اینطوری شروع می شد .... با یاد خدا بزرگتر که شدیم یکی بودا و یکی نبودا همه از یادمون رفت و فقط یاد خداش برامون موند ....

بعضی هامون همیشه همراه داشتیمش و بعضی هامون تا گیر نیفتادیم صداش نزدیم .....

بزرگ که شدیم هزارتا سوال بی جواب توی ذهنمون قدم می زد و جواب همه ی سوال ها رو فقط یه نفر می دونست .... همونی که ما رو بزرگ کرد و از این دنیای بچگی دور......

خدا خلاصه بزرگ شدیم و ما هم مثل روزگار گهی پشت به زین بودیم و گهی زین به پشت ...

بزرگ که شدیم همیشه با خودمون می گفتنیم خدا هوامون رو نداره .....

خدا تنهامون گذاشته .....

هیچ وقت فکر کردیم خودمون غیر از وقتایی که گیر افتادیم به یاد خدا و بندهاش بودیم یا نه ؟؟؟؟

همیشه یه طرفه به قاضی رفتیم و نگفتیم اگه یه جایی تو روزای پاییزی و زمستونی زندگی کم آوردیم

علتش اینه که تو روزای بهاری کم گذاشتیم !!

بزرگ شدیم و قد کشیدیم و روزها گذشت .... 

اونایی که سراغ خدا رو گرفته بودن خدا هنوز همراهشونه

اونا هم که از بزرگتر شدن سال تولد رو بیشتر از یاد خدا همراهشون داشتن بازم خدا تنهاشون نذاشت ....

خلاصه اینکه همه امون ، همه جا ، همیشه ، هر وقت تو جاده های پر دست انداز خوردیم زمین یه دست مهربون که گاهی هم نمی دیدیمش بلندمون کرد ....

خدا با اینکه همیشه و همه وقت و همه جا به یادش نبودیم ، همیشه و همه وقت و همه جا به یادمون بود .

 ایران خواه


  
  
 

هوالحق

 

سلام ....

سلامی به امید آغازی سرشار از بودن و اینبار به امید ماندن .

سلامی با سپاس از لطف ایزد منان که دستان ناتوان بندگان بی چیز خود را تنها نمی گذارد .

سلامی با احترام به آنان که همراهمان می شوند و نه از جان که از عشق مایه می گذارند .

سلامی به حضور زیبای نگاه آنان که خشت های این خانه دوباره ساز را می خوانند .

سلامی دوباره به امید شروعی دوباره و ماندنی تا هر زمان .....

سلامی دوباره ....

امید که از ماندنی ها باشیم نه از راندنی ها و جاگذاشتنی ها و رفتنی ها

چشم به راه نوشتنی هایتان هستیم ....

اینبار به جای خداحافظ ......... باز هم سلام

 

 ایران خواه


  

ابولهب‌شناسی
مهدی معتمدی مهر
از میان یاران و دشمنان پیامبر اکرم، تنها از  ابولهب در قرآن مجید یاد شده است. راز این تذکر چه می‌تواند باشد؟ چنان‌چه بپذیریم که محوری‌ترین شعار اسلام " لااله‌الاالله "بوده است، آن‌گاه شاید در پاسخی کوتاه بتوان گفت که تا انسان و مبارزه برای توحید در معنای عام نفی خدایگان دروغین که تقدیر آدمی را بر فقر و جهل و ستم و تبعیض می‌بافند، پابرجاست، حکایت ابولهب نیز همچنان باقی است. و اما ابولهب که بود؟
1.    نخستین ویژگی ِ ابولهب آن است که خویشاوند درجه یک و عموی تنی پیامبر بوده و اهل بیت پیامبر محسوب می‌شده و همین رابطه‌ی نسبی در جامعه‌ی جاهلی می‌توانسته تاثیری دوچندان داشته باشد. در روایات زیادی نقل شده است که ابولهب پشت سر پیامبر راه می‌افتاده و با ناسزاگویی به پیامبر در جامعه این‌گونه القا می‌کرده که دیدگاه‌های این شخص حتی در خانواده‌اش نیز طرفداری ندارد و به همین جهت در جامعه‌های جاهلی که عصبیت‌های قومی و روابط انسانی بیش از منطوق کلام مورد ملاحظه‌ی عوام قرار می‌گیرد، نتیجه‌ی رفتار ابولهب آن بوده است که بیش از سایر مخالفان نبی اکرم از امکان خنثی‌سازی تبلیغات توحیدی برخوردار بوده است. مخالفت افرادی مانند ابوسفیان یا دیگر سران قریش این شایبه را داشته که ایشان نگران انتقال قدرت اقتصادی و سیاسی به بنی هاشم هستند اما مخالفت ابولهب با پیامبر از چنین منظری قابل طرح نبوده و بنابراین می‌توانسته از اعتماد عمومی بیشتری در میان مردم ِ عوام برخوردار شود.
2.    ابولهب هرگز با مبانی استدلالی مقابله نکرده و با ناسزاگویی و مغالطه و فتنه‌انگیزی و آتش‌افروزی به معاندت با پیامبر می‌پرداخته است. او و همسرش به پیامبر سنگ زده و به او در معابر عمومی ناسزا گفته و حتی کسی را که لقب محمد امین داشته، دروغ‌گو معرفی می‌کردند. برای آزار پیامبر در راه و مسیر محمد (ص) خار و خاشاک می‌ریخته و یا با آتش زدن هیمه‌ها دود به خانه‌ی پیامبر می‌فرستاده تا باعث آزار شود. ابولهب در هیچ جنگی علیه پیامبر شمشیر نزد و مدیریت عملیات ایذایی بر عهده‌ی وی بوده است. ابولهب حتی برای آزار و اذیت پیامبر اکرم (ص) پسرانش را وا داشت تا دختران پیامبر را طلاق دهند.
3.    ابولهب برای عملی ساختن اندیشه‌های جنون‌آمیز و غیر انسانی‌اش از حمایت همسری برخوردار است که قرآن از او با لقب هیزم‌کش معرکه یاد می‌کند. همسر ابولهب مولد عشق نیست و عامل تحریک و فتنه‌سازی است.
4.    ابولهب خویشاوند پیامبر است اما رشته‌ی محبت را می‌گسلد و در صدور قطعنامه‌ای که مسلمانان را به تبعید در شعب ابی‌طالب و زندگی در فقر و تنگدستی وا می‌دارد و حتی در توطئه‌ی قتل پیامبر، مشارکت فعال می‌کند. از این جهت، در قرآن از سه شخصیت دیگر نظیر ابولهب یاد شده است: همسر لوط و پسر و همسر نوح. خداوند، آشکارا نسبت میان این افراد را با خانواده‌ی وحی منتفی می‌سازد و خطاب به نوح در آیه‌ی 46 سوره‌ی هود می‌فرماید: « انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح» و تعبیر خیانت را برای چنین خویشاوندانی در آیه‌ی دهم سوره‌‌‌ی تحریم به کار می‌برد. ابولهب نقطه‌ی مقابل ابوطالب و حمزه است که یکی به لحاظ سیاسی و دیگری به جهت نظامی حامی پیامبر بودند.
5. اما مهم‌ترین ویژگی ِ ابولهب که به زعم نویسنده در آیات قرآن متجلی شده است. کسب و تجارت ابولهب است.  ابولهب بسیار بیشتر از حدود طبیعی گرایش هر انسان به جمع‌آوری ثروت علاقه داشت، چرا که دستیازی به منابع قدرت اقتصادی را افزون بر ارضای تمایلات آزمندانه، ابزاری کارآمد به منظور تداوم حاکمیت استبدادی و تمامیت‌خواهی می‌پنداشت. ابولهب به منظور مقابله با اسلام و و با انگیزه‌ی ممانعت از دعوت به توحید سرمایه‌گذاری و مال‌اندوزی می‌کند. خود در جنگ بدر حضور نمی‌یابد اما لجستیک مالی جنگ را بر عهده می‌گیرد و به تعبیر قرآن این مال و اموال برای او سودی ندارد: « ما اغنی ماله و ما کسب » قارون و سامری از جمله دیگر شخصیت‌هایی هستند که در این وجه با ابولهب مشترک بوده‌ و از قدرت اقتصادی خویش در راستای مسیر باطل مدد جسته‌اند. ابولهب در یک تعامل تاریخی در کنار تمامی کسانی قرار می‌گیرد که در امور مالی و اقتصادی، خود را ملزم به رعایت اخلاقیات، حقوق عمومی و اصول انسانی مانند اطعام گرسنگان و توجه به اقشار آسیب‌دیده‌ی اجتماعی نمی‌دانند و حاصل تجارت آنان فقیرتر شدن فقرا و سفره‌های بی‌نان است. خداوند در سوره‌‌ی " ماعون" به روشنی همکاران و هم‌نوعان ابولهب را رسوا ساخته و آنان را حتی اگر در ظاهر نماز به پا دارند و داعیه‌ی عدالت و مهرورزی سرداده باشند، یتیم‌آزار، ریاکار و از جمله تکذیب‌کنندگان دین بر می‌شمارد.
بنابراین ویژگی‌های ابولهب را می‌توان به طور خلاصه بدین نحو بر شمرد: 1-  ضربه از درون 2- مدیریت عملیات ایذایی3- تکیه بر پوپولیسم و باورها و سنت‌های عقب‌مانده‌ی جاهلی 4- برخورداری از حمایت و همراهی همسری آتش‌افروز 5- خروج از تکالیف و رابطه‌ی خویشاوندی 6-  مال‌اندوزی با انگیزه‌ی معاندت با حق.
ازدواج دختران پیامبر با پسران ابولهب پیش از بعثت حکایت از آن دارد که این دشمنی تا پیش از اسلام سابقه نداشته و عامل اصلی دشمنی، دعوت به توحید بوده است. اما چرا ابولهب باید تا بدین حد با اسلام مسأله داشته باشد؟ آیه‌ی یازدهم سوره‌ی طلاق، خروج از ظلمات به سوی نور را هدف بعثت پیامبر بر می‌شمارد: « رسولا یتلوا علیکم آیات الله مبینات لیخرج الذین امنوا و عملوا الصاحات من الظلمات الی النور ............. ».  ابولهب به خوبی آگاه بوده است که دعوت به توحید و اعراض از شرک، مترادف با گرفتن امتیازات قبیله‌ای و حقوق ویژه از تمامی کسانی است که تا آن روز صرفاً به جهت برخورداری از موقعیت‌های مالی و نسب خانوادگی در جایگاه مدیریت اقتصادی و سیاسی و اجتماعی قرار داشته‌اند. پذیرش توحید تنها به شکستن بت‌های داخل کعبه خلاصه نخواهد شد و سازوکار و بساط بت‌پرستی که برچیده شود، بت‌های بیرون کعبه که همانا حاکمان مستبد و تمامیت‌خواه قریش بودند نیز باید نگران سرنوشت خویش شوند. مشرکان بهتر از هر کسی می‌دانستند که " لات و عزی و هبل " خشتی و سنگی بیش نیست چرا که دست‌کار خود ایشان بود. ابولهب نگران این بود که در جامعه‌ای زندگی کند که او و بلال حبشی از حقوق و تکالیف برابر برخوردار باشند. چه بسا اگر ابولهب احتمال می‌داد که به جهت انتساب به خانواده‌ی پیامبر امتیازات ویژه‌اش قطع نخواهد شد و بازهم خواهد توانست که زبان مخالفان را از قفا برکشد و استخوان‌های آنان را زیر سنگ‌های چند ده کیلویی خرد کند، رفتاری دیگر را بر می‌گزید. اما ابولهب نیک دریافته بود که صدای آیین نو، دعوت به آزادی و برابری و اصلاح امور است و چون نمی‌توانست برای مقابله با آزادی و عدالت، خود را به پشتوانه‌ی منطق و استدلال مجهز سازد، با زبان دشنه و دشنام به معرکه آمد و چون اهل عمل نبود، مدیریت عملیات ایذایی و کینه‌جویی و آتش‌افروزی را بر عهده گرفت.
 ابولهب نه اعتقادی به راست‌گویی و راست‌کرداری داشت و نه این‌ها را برای منافع خویش مفید می‌دانست. او مصرانه دروغ می‌گفت و باور داشت، تنها زمانی که حرمت دروغ‌گویی شکسته شود می‌توان لقب دروغ‌گو به " محمد امین" داد و یا به مدد مفتیان مصلحت‌گرای بی‌حقیقت، فرزند پیامبر خدا را خارج از دین نامید و یا مردمی را که خواستی جز حاکمیت قانون و استقلال سرزمین خود نداشته‌اند، عامل بیگانه و خرابکار معرفی کرد و چه بسیار زنان و شوهرانی را در طول تاریخ بتوان یافت که در مکتب ابولهب و همسر فتنه‌گرش، از استاد پیش افتاده و به جای توصیه به عشق و بشارت مهرورزی، دوشادوش حاکمان ناصالح و عهدشکن و در مقام سخن‌گویی باطل، یکدیگر را یاری می‌رسانند و به ناسزاگویی علیه مردم و هر آن که از شأن آدمی بودن و حقوق بنیادین مردم بگوید، به کاسه‌دستی و چرب‌لیسی روزگار می‌گذارانند.
پیوندهای فردی یا اجتماعی، لزوماً به حقوق و تکالیف متقابل منجر می‌شوند و از این روست که همواره، حقوق در برابر تکالیف و در این دو در رابطه با پیوندها و ارتاباطات معنا پیدا می‌کنند. چنان‌چه کسی چه در سطح خانواده و چه در سطح اجتماع برای خود قائل به تکلیف و رعایت پیمانی نباشد، نمی‌تواند انتظار حقی داشته باشد. خداوند در قرآن مجید به پیامبرش دستور داده که حتی رشته‌ی خانوادگی را با فرزند ناصالح و کسی که وفای به عهد نمی‌کند، بگسلد. در همین راستا حکایت ابولهب و رفتارشناسی پیامبر اکرم (ص) به ما می‌آموزد که به طریق اولی، نقض و عدم التزام به اصول کلان میثاق‌های اجتماعی و سیاسی، پذیرش هرگونه مشروعیتِ رابطه و همکاری را با فرد یا مقام متخلف منتفی می‌سازد.
ابولهب نام و لقبی است که قرآن برای این شخصیت قرار داده و نام اصلی وی ابوالمعزی بوده است. بنابراین ابولهب تنها عموی پیامبر نیست، همان‌گونه که نمی‌توان فرعون و قارون و سامری و بلعم باعورا و ابرهه و نمرود و شداد را منحصر به یک شخص دانست، ابولهب نیز شخص نیست، یک نشانه و یک سنخ گفتار و کردار و اندیشه‌ است. ابولهب پدر آتش است، خود آتش است و اصلا خود جهنم است و مگر تفاخر ابلیس بر آن نبود که او از جنس آتش و آدم از خاک است. سنت‌های الهی حتمی الوقوع و غیرقابل پیشگیری‌اند و افسوس که مستبدان و مشرکان بر عاقبت ابولهب و هم‌کیشان و هم‌کنشان وی نمی‌اندیشند و خود را به آموزه‌های قرآنی و ابزار تاریخ مجهز نمی‌سازند تا از سرنوشت پیشینیان عبرت آموزند.
« تبت یدا ابی لهب و تب »
Motmehr86@gmail.com
  
  

 
 

بهترین غذاهای شادی آور


 مواد غذایی که باعث می‏شوند احساس خوبی داشته باشید

 

با پیشرفت علم، ارتباط بین سلامت روح و روان با نوع غذا و نوشیدنی اثبات شده است، ولی با این همه برای درمان

 مشکلات روانی، بیشتر از داروهای روان درمان استفاده می شود.

 

در حالی که به جای دارو، می توان از جایگزین های آن مثل غذا که هم در دسترس تر و هم مناسب تر است، استفاده کرد.  

 

هر یک از افراد در زندگی روزمره خود با نشیب و فرازهای احساسی روبرو هستند؛ مثل شادی و غم، رضایت و ناامیدی،

 خنده و گریه.

 

به وسیله پنج گروه مواد غذایی زیر می توانید با استرس و افسردگی بجنگید و سرحال و شاد شوید:
 


                    
 
گروه اول: پرتقال، لیمو و سایر مرکبات

 

ماده مغذی شادی‏آور در این گروه : ویتامین C 

 


 

ویتامین C با کاهش مقدار هورمون‏های استرس‏زا در بدن، باعث می‏شود بهتر با استرس مبارزه کنید.

 

اگر به طور منظم مقادیر زیادی از این مواد غذایی را استفاده کنید، در شرایط دشوار و سخت، احساس آرامش خواهید کرد.


                   
 گروه دوم:
 آجیل

 

مواد مغذی بهبود دهنده‏ی حال در این گروه : ویتامین E و آرژینین (یک نوع اسید آمینه) و منیزیم.


 



 

خوردن یک مشت آجیل شما را سیر و سرحال می‏کند، زیرا آجیل دارای اندیس گلیسمی کمی است، یعنی با جلوگیری از

 افزایش ناگهانی قند خون، باعث نوسانات خلقی و بدحالی شما نخواهد شد.

 

شاید به نظر برسد آجیل به دلیل داشتن چربی بالا، خوراکی ناسالمی است، ولی در حقیقت برای سلامتی بدن مفید

 است.


 

 گروه سوم: سبزیجات سبز برگی شکل

 

ماده مغذی نشاط‏آور در این گروه : اسید فولیک (فولات) 

 


 

تحقیقات نشان داده که اسید فولیک موجود در سبزیجات سبز برگی شکل مثل کلم، کاهو، اسفناج، کرفس و ... افسردگی

 را کاهش می‏دهد. حتی جریان خون را به سمت مغز بهبود می‏بخشد.

اگر از این نوع سبزیجات خیلی کم بخورید، اسید فولیک کمی دریافت خواهید کرد، پس سعی کنید روزانه مقادیر بیشتری

 از سبزیجات سبز برگی شکل را استفاده کنید، یا یک مولتی ویتامین حاوی اسید فولیک را مصرف کنید.


                   
 گروه چهارم:
 ماهی‏ها

 

مواد نشاط‏آور در این گروه : اسیدهای چرب امگا 3





 

اسید‏های چرب امگا 3 موجود در ماهی‏ها به خصوص ماهی‏های چرب، مثل سالمون، ماهی آزاد دریای خزر و ساردین، با

کاهش خطر بروز افسردگی و کمبود حافظه در اثر افزایش سن باعث می شوند سرحال و شاداب باشید. به خصوص در

 کاهش افسردگی خیلی موثرند.

 

 

 گروه پنجم: آلبالو و گیلاس خشک

 

مواد بهبود دهنده حال در این گروه : پتاسیم، منیزیم و ویتامین C 

 


 

آلبالو و گیلاس خشک همچنین، مغز شما را سالم نگه می‏دارند، زیرا دارای آنتی‏اکسیدان‏هایی مثل ویتامینC هستند و از

آسیب سلول‏های مغزی که منجر به ایجاد مشکلات یادگیری و کمبود حافظه می‏شود، جلوگیری می‏کند.

 

تمامی این مواد مغذی، استرس را کاهش می‏دهند.


  
  
تفاوت عشق و هوس

تعبیر عاشقانه افراد

 

طولانی هست ولی توصیه می کنم سر فرصت بخونید چون خودم از خوندنش لذت بردم .

 

 

آیا تا کنون هیچ شی را عاشقانه نگریسته ای ؟

 

شاید بگویی آری ، چرا که نمی دانی که نگریستن عاشقانه به یک شی یعنی چه . شاید با شهوت به اشیا نگاه کرده ای ، این چیز دیگری است . کاملا فرق دارد ، درست نقطه مقابل آن است . نخست ... سعی کن تفاوت را درک کنی .

 

چهره ای زیبا ، بدنی زیبا ، تو به آن نگاه می کنی و احساس می کنی که عاشقانه به آن می نگری ولی چرا به آن نگاه می کنی ؟ آیا مایلی از آن چیزی به دست آوری ؟ آن عشق نیست و شهوت است . آیا می خواهی از آن بهره بکشی ؟ آن گاه شهوت است و عشق نیست . آن هنگام در واقع ، تو فکر می کنی که چگونه از آن استفاده ببری ، چگونه آن را تصاحب کنی ، چگونه از آن بدن وسیله ای بسازی برای خوشوقتی خودت .

 

شهوت یعنی : چگونه از چیزی برای خوشوقتی خودت استفاده کنی و عشق یعنی ، خوشوقتی تو ابدا مطرح نیست . در واقع ، شهوت یعنی چگونه چیزی به دست آوری و عشق یعنی چگونه چیزی ببخشی . این دو درست نقطه مقابل هم هستند .

 

اگر چهره ای زیبا ببینی و به آن عشق احساس کنی ، احساس بی درنگ تو در آگاهی ات این خواهد بود که چگونه می توانی این چهره را خشنود کنی ، چگونه این مرد یا این زن را خوشحال کنی . در این جا خودت اهمیتی نداری .

 

در عشق دیگری مهم است اما در شهوت مهم تو هستی . در شهوت تو فکر می کنی دیگری را وسیله خوشحالی خودت قرار دهی ، در عشق فکر می کنی که خودت چگونه وسیله شوی .

 

عشق تسلیم است و شهوت یک تهاجم .

 

تو حتی در شهوت نیز از عشق سخن می گویی . پس فریب نخور !!!!!!!!! به درون بنگر ، آن گاه به این ادراک خواهی رسید که در زندگی حتی یک بار نیز به کسی یا چیزی عاشقانه نگاه نکرده ای .

 

دومین تفاوتی که باید درک شود این است ... اگر عاشقانه به چیزی مادی یا بی جان نگاه کنی ، آن شی به یک شخص تبدیل می شود . اگر به آن عاشقانه نگاه کنی ، آن گاه عشق تو کلیدی می شود تا هر چیزی را به شخص تبدیل سازد . اگر به یک درخت عاشقانه بنگری ، درخت یک شخص می گردد .

 

هر گاه عاشقانه به چیزی نگاه کنی ، آن چیز یک شخص می شود و برعکس . هر گاه با چشمانی شهوانی به شخصی نگاه کنی ، آن شخص به یک شی تبدیل می شود . برای همین است که چشمان شهوانی دافعه دارند . چرا که هیچ کس نمی خواهد شی شود . وقتی به همسرت با چشمان شهوانی می نگری او احساس ازردگی می کند . در واقع تو چه می کنی ؟ تو یک شخص را ، یک شخص زنده را به وسیله ای بی جان تغییر می دهی . تو می پنداری که چگونه استفاده کنی و آن شخص کشته می شود .

 

چشمان شهوانی دافعه دارند و زشت هستند .

 

وقتی با عشق به کسی نگاه کنی ، او والا می گردد . یگانه می گردد . ناگهان او یک شخص می شود . یک شخص را نمی توان با دیگری جایگزین کرد ولی یک اشیا را می توان جایگزین کرد . یک شی قابل جایگزینی است ولی یک شخص جایگزینی ندارد . او یکتا و یگانه است .

 

عشق همه چیز را یگانه می کند . به همین سبب تو بدون عشق ، هرگز احساس نمی کنی که شخص هستی . تا زمانی که کسی عمیقا دوستت ندارد ، هرگز احساس نخواهی کرد که موجودی یگانه هستی و به راحتی می توان تو را تغییر داد و جایگزین کرد .

 

در رابطه شهوانی ، همه چیز شی هست و این غیر انسانی ترین کارهایی است که انسان می تواند انجام دهد : تبدیل شخصی به شی .

 

وقتی عاشقانه می نگری ، خودت را فراموش کن . خودت را کاملا فراموش کن . برای امتحان یه یک گل نگاه کن و خودت را به تمامی از یاد ببر . بگذار گل باشد و خودت کاملا غایب باشی . گل را احساس کن ، آن گاه عشقی عمیق از آگاهی تو به سمت گل روانه می گردد . تو به وجد می آیی و آن گل ، یک شخص می گردد .

 

به موضوع دیگری نپرداز . با یک گل سرخ یا با چهره معشوقت باقی بمان . تنها با قلبت بمان . با این احساس که چه کنم تا معشوق شادتر و معشوق تر باشد ؟ و وقتی چنین باشد ، تو غایب خواهی بود ، هرگز به خودت توجه نخواهی کرد .

 

وقتی به خودت توجه نداری ، خالی می گردی ، فضایی درونت آفریده می شود . وقتی ذهنت کاملا به دیگری متوجه می گردد ، آن گاه درونت خلا ایجاد می شود .

 

با معشوق ، انسان به تمامی ناتوان می گردد ، این را به یاد بسپار . هر گاه عاشق کسی باشی ، احساس عجز کامل می کنی . درد عشق همین است : فرد نمی تواند احساس کند که چه بکند . او مایل است همه کار بکند ، می خواهد تمامی کائنات را به معشوق ببخشد ، ولی چه می تواند بکند ؟

 

تو تهی هستی و به همین سبب عشق به یک مراقبه عمیف تبدیل می گردد . در حقیقت ، اگر کسی را دوست داشته باشی ، به هیچ مراقبه دیگری نیازی نیست ولی چون در واقع کسی عاشق نیست ، به 112 تکنیک نیاز دارد و حتی شاید این ها هم کافی نباشد . خود عشق بزرگ ترین تکنیک است ولی عشق مشکل است و حتی ناممکن .

 

عشق یعنی خود را آگاهی رها کردن و در همان مکان ، جایی که نفس تو وجود داشته ، دیگری را جای دادن . جایگزینی خودت با دیگری یعنی عشق . گویی که اینک تو نیستی و فقط دیگری هست .

 

سارتر می گوید که دیگری جهنم است و حق با اوست . او درست می گوید زیرا که دیگری فقط برای تو جهنم می آفریند ولی همچنین او اشتباه می کند ، زیرا اگر دیگری بتواند جهنم باشد ، می تواند بهشت هم باشد ، کافی است با عشق نگاه کنیم . هر زن و شوهر برای یکدیگر جهنم می سازند زیرا هر یک می کوشد تا دیگری را تصاحب کند . غافل از اینکه تنها تصاحب اشیا ممکن است ، نه تصاحب اشخاص !

 

اگر عاشق باشی ، حتی نگاه خیره بسیار زیباست ، زیرا خیره شدن تو ، او را یک شی نمی سازد . آن گاه می توانی مستقیم به چشمان او نگاه کنی . آن گاه می توانی عمیقا وارد چشمان دیگری شوی . تو او را به یک شی تبدیل نمی کنی ، بلکه نگاه تو از راه عشق ، از او یک شخص می سازد . برای همین است که تنها نگاه خیره عاشقان زیباست و گرنه خیره نگریستن زشت است .

 

هرگاه شخصی را به یک شی تبدیل کنی ، عملی غیراخلاقی مرتکب شده ای ولی اگر سرشار از عشق باشی ، در آن لحظه سرشار از عشق ، این پدیده ، این برکت با هر موضوعی روی خواهد داد و تو زندگی می بخشی .

 

هنگامی که معشوق به تصاحب در آید ، عشق رفته است . آن گاه معشوق تنها یک شی خواهد بود . می توانی از او استفاده کنی ، ولی برکات هرگز برنمی گردند ، زیرا آن برکات فقط زمانی می آمدند که او یک انسان بود ، دیگری آفریده شده بود ، شخص را در دیگری آفریده بودی و دیگری نیز ، شخص را در تو آفریده بود . هیچ کدام شی نبودید . هر دو ذهنیت هایی بودید که با هم تلاقی کرده بودند دو انسان که ملاقات کرده اند ، نه یک انسان و یک شی .

 

اگر بدانی که تو نیستی و آگاهی ات با عشقی عمیق به سوی دیگری حرکت کرده باشد به درختان ، به آسمان ، به ستارگان ، به هر کس ، وقتی که تمام آگاهی ات تو را ترک گفته و به سوی دیگری رفته باشد در آن غیبت نفس ، برکات نازل می شوند .

 

 

مجله روانشناسی - جامعه

اردیبهشت 83


  
  
تفاوت عشق و هوس

تعبیر عاشقانه افراد

 

طولانی هست ولی توصیه می کنم سر فرصت بخونید چون خودم از خوندنش لذت بردم .

 

 

آیا تا کنون هیچ شی را عاشقانه نگریسته ای ؟

 

شاید بگویی آری ، چرا که نمی دانی که نگریستن عاشقانه به یک شی یعنی چه . شاید با شهوت به اشیا نگاه کرده ای ، این چیز دیگری است . کاملا فرق دارد ، درست نقطه مقابل آن است . نخست ... سعی کن تفاوت را درک کنی .

 

چهره ای زیبا ، بدنی زیبا ، تو به آن نگاه می کنی و احساس می کنی که عاشقانه به آن می نگری ولی چرا به آن نگاه می کنی ؟ آیا مایلی از آن چیزی به دست آوری ؟ آن عشق نیست و شهوت است . آیا می خواهی از آن بهره بکشی ؟ آن گاه شهوت است و عشق نیست . آن هنگام در واقع ، تو فکر می کنی که چگونه از آن استفاده ببری ، چگونه آن را تصاحب کنی ، چگونه از آن بدن وسیله ای بسازی برای خوشوقتی خودت .

 

شهوت یعنی : چگونه از چیزی برای خوشوقتی خودت استفاده کنی و عشق یعنی ، خوشوقتی تو ابدا مطرح نیست . در واقع ، شهوت یعنی چگونه چیزی به دست آوری و عشق یعنی چگونه چیزی ببخشی . این دو درست نقطه مقابل هم هستند .

 

اگر چهره ای زیبا ببینی و به آن عشق احساس کنی ، احساس بی درنگ تو در آگاهی ات این خواهد بود که چگونه می توانی این چهره را خشنود کنی ، چگونه این مرد یا این زن را خوشحال کنی . در این جا خودت اهمیتی نداری .

 

در عشق دیگری مهم است اما در شهوت مهم تو هستی . در شهوت تو فکر می کنی دیگری را وسیله خوشحالی خودت قرار دهی ، در عشق فکر می کنی که خودت چگونه وسیله شوی .

 

عشق تسلیم است و شهوت یک تهاجم .

 

تو حتی در شهوت نیز از عشق سخن می گویی . پس فریب نخور !!!!!!!!! به درون بنگر ، آن گاه به این ادراک خواهی رسید که در زندگی حتی یک بار نیز به کسی یا چیزی عاشقانه نگاه نکرده ای .

 

دومین تفاوتی که باید درک شود این است ... اگر عاشقانه به چیزی مادی یا بی جان نگاه کنی ، آن شی به یک شخص تبدیل می شود . اگر به آن عاشقانه نگاه کنی ، آن گاه عشق تو کلیدی می شود تا هر چیزی را به شخص تبدیل سازد . اگر به یک درخت عاشقانه بنگری ، درخت یک شخص می گردد .

 

هر گاه عاشقانه به چیزی نگاه کنی ، آن چیز یک شخص می شود و برعکس . هر گاه با چشمانی شهوانی به شخصی نگاه کنی ، آن شخص به یک شی تبدیل می شود . برای همین است که چشمان شهوانی دافعه دارند . چرا که هیچ کس نمی خواهد شی شود . وقتی به همسرت با چشمان شهوانی می نگری او احساس ازردگی می کند . در واقع تو چه می کنی ؟ تو یک شخص را ، یک شخص زنده را به وسیله ای بی جان تغییر می دهی . تو می پنداری که چگونه استفاده کنی و آن شخص کشته می شود .

 

چشمان شهوانی دافعه دارند و زشت هستند .

 

وقتی با عشق به کسی نگاه کنی ، او والا می گردد . یگانه می گردد . ناگهان او یک شخص می شود . یک شخص را نمی توان با دیگری جایگزین کرد ولی یک اشیا را می توان جایگزین کرد . یک شی قابل جایگزینی است ولی یک شخص جایگزینی ندارد . او یکتا و یگانه است .

 

عشق همه چیز را یگانه می کند . به همین سبب تو بدون عشق ، هرگز احساس نمی کنی که شخص هستی . تا زمانی که کسی عمیقا دوستت ندارد ، هرگز احساس نخواهی کرد که موجودی یگانه هستی و به راحتی می توان تو را تغییر داد و جایگزین کرد .

 

در رابطه شهوانی ، همه چیز شی هست و این غیر انسانی ترین کارهایی است که انسان می تواند انجام دهد : تبدیل شخصی به شی .

 

وقتی عاشقانه می نگری ، خودت را فراموش کن . خودت را کاملا فراموش کن . برای امتحان یه یک گل نگاه کن و خودت را به تمامی از یاد ببر . بگذار گل باشد و خودت کاملا غایب باشی . گل را احساس کن ، آن گاه عشقی عمیق از آگاهی تو به سمت گل روانه می گردد . تو به وجد می آیی و آن گل ، یک شخص می گردد .

 

به موضوع دیگری نپرداز . با یک گل سرخ یا با چهره معشوقت باقی بمان . تنها با قلبت بمان . با این احساس که چه کنم تا معشوق شادتر و معشوق تر باشد ؟ و وقتی چنین باشد ، تو غایب خواهی بود ، هرگز به خودت توجه نخواهی کرد .

 

وقتی به خودت توجه نداری ، خالی می گردی ، فضایی درونت آفریده می شود . وقتی ذهنت کاملا به دیگری متوجه می گردد ، آن گاه درونت خلا ایجاد می شود .

 

با معشوق ، انسان به تمامی ناتوان می گردد ، این را به یاد بسپار . هر گاه عاشق کسی باشی ، احساس عجز کامل می کنی . درد عشق همین است : فرد نمی تواند احساس کند که چه بکند . او مایل است همه کار بکند ، می خواهد تمامی کائنات را به معشوق ببخشد ، ولی چه می تواند بکند ؟

 

تو تهی هستی و به همین سبب عشق به یک مراقبه عمیف تبدیل می گردد . در حقیقت ، اگر کسی را دوست داشته باشی ، به هیچ مراقبه دیگری نیازی نیست ولی چون در واقع کسی عاشق نیست ، به 112 تکنیک نیاز دارد و حتی شاید این ها هم کافی نباشد . خود عشق بزرگ ترین تکنیک است ولی عشق مشکل است و حتی ناممکن .

 

عشق یعنی خود را آگاهی رها کردن و در همان مکان ، جایی که نفس تو وجود داشته ، دیگری را جای دادن . جایگزینی خودت با دیگری یعنی عشق . گویی که اینک تو نیستی و فقط دیگری هست .

 

سارتر می گوید که دیگری جهنم است و حق با اوست . او درست می گوید زیرا که دیگری فقط برای تو جهنم می آفریند ولی همچنین او اشتباه می کند ، زیرا اگر دیگری بتواند جهنم باشد ، می تواند بهشت هم باشد ، کافی است با عشق نگاه کنیم . هر زن و شوهر برای یکدیگر جهنم می سازند زیرا هر یک می کوشد تا دیگری را تصاحب کند . غافل از اینکه تنها تصاحب اشیا ممکن است ، نه تصاحب اشخاص !

 

اگر عاشق باشی ، حتی نگاه خیره بسیار زیباست ، زیرا خیره شدن تو ، او را یک شی نمی سازد . آن گاه می توانی مستقیم به چشمان او نگاه کنی . آن گاه می توانی عمیقا وارد چشمان دیگری شوی . تو او را به یک شی تبدیل نمی کنی ، بلکه نگاه تو از راه عشق ، از او یک شخص می سازد . برای همین است که تنها نگاه خیره عاشقان زیباست و گرنه خیره نگریستن زشت است .

 

هرگاه شخصی را به یک شی تبدیل کنی ، عملی غیراخلاقی مرتکب شده ای ولی اگر سرشار از عشق باشی ، در آن لحظه سرشار از عشق ، این پدیده ، این برکت با هر موضوعی روی خواهد داد و تو زندگی می بخشی .

 

هنگامی که معشوق به تصاحب در آید ، عشق رفته است . آن گاه معشوق تنها یک شی خواهد بود . می توانی از او استفاده کنی ، ولی برکات هرگز برنمی گردند ، زیرا آن برکات فقط زمانی می آمدند که او یک انسان بود ، دیگری آفریده شده بود ، شخص را در دیگری آفریده بودی و دیگری نیز ، شخص را در تو آفریده بود . هیچ کدام شی نبودید . هر دو ذهنیت هایی بودید که با هم تلاقی کرده بودند دو انسان که ملاقات کرده اند ، نه یک انسان و یک شی .

 

اگر بدانی که تو نیستی و آگاهی ات با عشقی عمیق به سوی دیگری حرکت کرده باشد به درختان ، به آسمان ، به ستارگان ، به هر کس ، وقتی که تمام آگاهی ات تو را ترک گفته و به سوی دیگری رفته باشد در آن غیبت نفس ، برکات نازل می شوند .

 

 

مجله روانشناسی - جامعه

اردیبهشت 83


  
  

لوطی های محله دور حاجی مومنی را گرفته گفتند می خواهیم امشب خونه تو  بیاییم ومرتب برایش مزاحمت ایجاد میکردند ناچار شد به مرحوم مجلسی پناه برد مجلسی گفت :بگو بیایند ، من هم می آیم .

مجلسی قبل از اینکه آنها بیایند وارد مجلس شد آنها که آمدند او را دیدند گفتند با وجود او نمیشود کاری کرد و فکر کردند حرفی بگویند که  مجلسی قهر کرده و برود تا راحت باشند .

یکی گفت : آقا ! مگر  راه و رسم ما لوطی ها چه عیبی دارد که شما به ما اعتراض می کنند ؟

مجلسی گفت :  شما بگوئید چه خوبی دارید که از آن تعریف کنیم

گفتند : عیب زیاد داریم  اما نمک شناسیم . اگر نمک کسی را خوردیم تا آخر عمر به او خیانت نمی کنیم .

مجلسی گفت :  خیلی خوب است ولی این خصوصیت را در شما نمی بینم .

لوطی گفت : در این شهر از هر کس می خواهید پرس و جو کنید ما نمک  هر کس را خوردیم به او بد نکردیم.

مجلسی گفت :من خودم گواهی میدهم که شما نمک به حرام  هستید . با خدای خود چه می کنید ! ای نمک خورها و نمک دان شکن ها ! این همه نعمت خدا خوردید و این همه سرکشی کردید و از هوای نفس پیروی کردید . این کلمه در آنها اثر کرد و خجالت کشیده و سخنی نگفتند . وصبح اول وقت به منزل مجلسی رفته و  در حضور او توبه کردند.

منبع : داستانهای پراکنده : ص ??? – ??? با دخل و تصرف



88/5/31::: 11:29 ص
نظر()
  
  

اقسام الدانشجو

هو موجود  الذی یسکن فی مکانه  اسمه خوابگاه لا موجود فیه  الامکانات الاولیه و آبه یقطع مداوماً و هکذا، ما حار کمیات فی شیر آب، آلات البارد والحار (گرمایش و سرمایش) یعمل فی الشتا و الصیف بالعکس.و هو (دانشجو) یطعم الطعام فقط اسمه طعام.شی نرمتر من السنگ، الذی قادر علی ذهاب من الحلقوم الی الپائین و امله (آرزویش) فی الازدواج الشدید ولیکن لا دست یافتنی و فقط فی خیال البافتنی.
الغرض الدانشجو ثلاث الاقسام. اوله تنبل، الذی فی خواب الدائم فی خوابگاه.دومه عاطل و هو مغرور بسیار و یحمل دائماً فی دسته کیف عجیب اسمه سامسونیت و معمولا خالی من الکتاب و الدفتر و فی داخله شانه، حوله و زیر شلوار.اما القسم سوم من الدانشجو هوالباطل و مشخصاته چنین.هو لایدرس (درس خواندن) بل یگوش موسیقیه دائم حتی فی الخواب و سرو کاره دائما با شعر و رمان.افراد من هذا القسم یدود سیگاراً کثیراً.اولئک العاشقون و همیشه بی خیال و یا فی الخیال الباطل.علاوه علی الاینا، اقسام دیگر من الدانشجو موجود.نوع الدرس خون من دانشجوالذی نادر مثل یاقوت و نوع الدیگر، هوالذی ملعبت فی ید السیاسیون، نوع الآخر من الدانشجو هو بیکارالذی یکتب و ینتشر نشریه مثل...


88/5/10::: 10:51 ع
نظر()
  
  

بعد از آنکه خبر ایران آمدن  جومونگ امپراطور آتی گیرو در رسانه ها منتشر گردید اخبار ضدو نقیضی از محافل سیاسی به گوش می رسید که گاها خوش آیند و گاها بودار می نمود.

عده ای از تحلیلگران سیاسی سفر جومونگ به ایران را یک سفر سیاسی و عده ای یک سفر دیپلماتیک معمولی قلمداد می کنند.

 سفر فرمانده جومونگ به ایران آنجااز حساسیت بیشتری برخوردار شد که جولبون منطقه تحت حاکمیت وی با دو مشکل تحریم اقتصادی و بیماری طاعون دست و پنجه نرم می کند.

منابع نا موثق ما ! از مواضع شخصیتهای سیاسی کشور مواردی را مطلع شده اند که به صورت تیتر وار خدمت مخاطبان عزیز ارایه می کنیم.

 

محمد خاتمی: به خاطر بانو سوسانو هم که شده باید تحریم جولبون شکسته شود.

هاشمی رفسنجانی: مصلحت نیست . جومونگ را به ایران راه ندهید.

ابطحی: حاضرم در سفرهای دریایی بانو سوسانو را همراهی کنم.

میرحسین موسوی: جومونگ در مقابل موج چیز تسو نمی تواند مقاومت کند. جومونگ یک دروغگوست.

محسن رضایی: جومونگ گیرو را به پرتگاه می برد. شاخص فلاکت در گیرو خیلی بالاست.

کروبی: ننجون جومونگ هم بخواهد حمایت نمی کنیم.

محمد رضا خاتمی: به خاطر کشته شدگان "بویو" شمع روشن می کنیم.

لاریجانی: باید به مخالفین جومونگ هم حق داد.

قالیباف: سیاست خارجی جومونگ ماجراجویانه است.

احمدی نژاد: حاضریم تجارب خود را در اختیار جومونگ قرار دهیم.

حجاریان: باید امپراطوری های "هان" و " بویو" در جریان جزئیات سفرجومونگ قرار گیرند.

حسین شریعتمداری: اسناد جنایات بویو و هان را منتشر خواهیم کرد. جومونگ باید حمایت شود.

شجریان: جومونگ حق ندارد صدای مرا پخش کند!

 


88/5/9::: 6:54 ع
نظر()
  
  

یکی از آن صحنه‌هایی که هیچ‌وقت تماشایش برای من تکراری نمی‌شود، صحنه‌ی نماز خواندن  بچه‌ها کنار  بزرگترهاست.

اولش سعی می‌کنند راست‌راستی ادای  نمازخوان‌ها را در بیاروند.

یک کمی که می‌گذرد، برمی‌گردند ببینند بزرگترها چه‌کار می‌کنند و دوباره زود صاف می‌شوند. یک‌دفعه چشم‌شان به یک مگس می‌افتد و می‌دوند که مگس‌کُش بیاورند. برمی‌گردند، اما دیگر مگس را پیدا نمی‌کنند!

همراه تو به رکوع می‌روند. در همان حالت ِ رکوع یک چرخ ِ کامل می‌زنند و همه‌جا را از نظر می‌گذرانند.

با تو به سجده می‌آیند. می‌بینند که عجب حالی می‌دهد که دراز بکشند! دراز می‌کشند و با چشم به سیاحت ِ اتاق می‌پردازند که یک‌دفعه چشم‌شان برق می‌زند. می‌دوند از گوشه‌ی اتاق ماشین‌شان را می‌آورند کنار ِ سجاده که بعد از نماز زود با آن بازی کنند!

تو به سجده‌ی دوم رفته‌ای. حالت ِ سجده می‌گیرند. راستی کله‌ملّق‌زدن چه کیفی دارد!

تو حالا قنوت گرفته‌ای. بلند می‌شوند و ادای ِ قنوت درمی‌آورند. کم‌کم سرشان را بالا و بالاتر می‌برند.

حالا نگاهشان کامل به سقف است.

تو دوباره توی سجده‌ای که می‌بینی یک نفر سوارت شده و دارد ریزریز می‌خندد. بلند می‌شوی و او را هم بلند می‌کنی. فکر می‌کند می‌خواهی دنبالش کنی.

اسباب‌بازی‌اش را که گذاشته بود بعد از نماز با آن بازی کند، برمی‌دارد و فرار می‌کند.

سلام می‌دهی. او توی یک اتاق ِ دیگر دارد برای خودش بازی می‌کند...

فکر می‌کنی خودت هم داشتی توی نماز همین کارها را می‌کردی


88/5/8::: 9:47 ع
نظر()
  
  
<      1   2   3   4      >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ با سلام با حکایتی بسیار جالب از مولای متقیان به روزم یه سر بزن یا علی