خیلی خودمونی !!
یکی بود یکی نبود ..... غیر از خدا هیچکی نبود .
همیشه قصه های بچگی اینطوری شروع می شد .... با یاد خدا بزرگتر که شدیم یکی بودا و یکی نبودا همه از یادمون رفت و فقط یاد خداش برامون موند ....
بعضی هامون همیشه همراه داشتیمش و بعضی هامون تا گیر نیفتادیم صداش نزدیم .....
بزرگ که شدیم هزارتا سوال بی جواب توی ذهنمون قدم می زد و جواب همه ی سوال ها رو فقط یه نفر می دونست .... همونی که ما رو بزرگ کرد و از این دنیای بچگی دور......
خدا خلاصه بزرگ شدیم و ما هم مثل روزگار گهی پشت به زین بودیم و گهی زین به پشت ...
بزرگ که شدیم همیشه با خودمون می گفتنیم خدا هوامون رو نداره .....
خدا تنهامون گذاشته .....
هیچ وقت فکر کردیم خودمون غیر از وقتایی که گیر افتادیم به یاد خدا و بندهاش بودیم یا نه ؟؟؟؟
همیشه یه طرفه به قاضی رفتیم و نگفتیم اگه یه جایی تو روزای پاییزی و زمستونی زندگی کم آوردیم
علتش اینه که تو روزای بهاری کم گذاشتیم !!
بزرگ شدیم و قد کشیدیم و روزها گذشت ....
اونایی که سراغ خدا رو گرفته بودن خدا هنوز همراهشونه
اونا هم که از بزرگتر شدن سال تولد رو بیشتر از یاد خدا همراهشون داشتن بازم خدا تنهاشون نذاشت ....
خلاصه اینکه همه امون ، همه جا ، همیشه ، هر وقت تو جاده های پر دست انداز خوردیم زمین یه دست مهربون که گاهی هم نمی دیدیمش بلندمون کرد ....
خدا با اینکه همیشه و همه وقت و همه جا به یادش نبودیم ، همیشه و همه وقت و همه جا به یادمون بود .
ایران خواه
هوالحق
سلام ....
سلامی به امید آغازی سرشار از بودن و اینبار به امید ماندن .
سلامی با سپاس از لطف ایزد منان که دستان ناتوان بندگان بی چیز خود را تنها نمی گذارد .
سلامی با احترام به آنان که همراهمان می شوند و نه از جان که از عشق مایه می گذارند .
سلامی به حضور زیبای نگاه آنان که خشت های این خانه دوباره ساز را می خوانند .
سلامی دوباره به امید شروعی دوباره و ماندنی تا هر زمان .....
سلامی دوباره ....
امید که از ماندنی ها باشیم نه از راندنی ها و جاگذاشتنی ها و رفتنی ها
چشم به راه نوشتنی هایتان هستیم ....
اینبار به جای خداحافظ ......... باز هم سلام
ایران خواه
بهترین غذاهای شادی آور
مواد غذایی که باعث میشوند احساس خوبی داشته باشید
با پیشرفت علم، ارتباط بین سلامت روح و روان با نوع غذا و نوشیدنی اثبات شده است، ولی با این همه برای درمان
مشکلات روانی، بیشتر از داروهای روان درمان استفاده می شود.
در حالی که به جای دارو، می توان از جایگزین های آن مثل غذا که هم در دسترس تر و هم مناسب تر است، استفاده کرد.
هر یک از افراد در زندگی روزمره خود با نشیب و فرازهای احساسی روبرو هستند؛ مثل شادی و غم، رضایت و ناامیدی،
خنده و گریه.
به وسیله پنج گروه مواد غذایی زیر می توانید با استرس و افسردگی بجنگید و سرحال و شاد شوید:
گروه اول: پرتقال، لیمو و سایر مرکبات
ماده مغذی شادیآور در این گروه : ویتامین C
ویتامین C با کاهش مقدار هورمونهای استرسزا در بدن، باعث میشود بهتر با استرس مبارزه کنید.
اگر به طور منظم مقادیر زیادی از این مواد غذایی را استفاده کنید، در شرایط دشوار و سخت، احساس آرامش خواهید کرد.
گروه دوم: آجیل
مواد مغذی بهبود دهندهی حال در این گروه : ویتامین E و آرژینین (یک نوع اسید آمینه) و منیزیم.
خوردن یک مشت آجیل شما را سیر و سرحال میکند، زیرا آجیل دارای اندیس گلیسمی کمی است، یعنی با جلوگیری از
افزایش ناگهانی قند خون، باعث نوسانات خلقی و بدحالی شما نخواهد شد.
شاید به نظر برسد آجیل به دلیل داشتن چربی بالا، خوراکی ناسالمی است، ولی در حقیقت برای سلامتی بدن مفید
است.
گروه سوم: سبزیجات سبز برگی شکل
ماده مغذی نشاطآور در این گروه : اسید فولیک (فولات)
تحقیقات نشان داده که اسید فولیک موجود در سبزیجات سبز برگی شکل مثل کلم، کاهو، اسفناج، کرفس و ... افسردگی
را کاهش میدهد. حتی جریان خون را به سمت مغز بهبود میبخشد.
اگر از این نوع سبزیجات خیلی کم بخورید، اسید فولیک کمی دریافت خواهید کرد، پس سعی کنید روزانه مقادیر بیشتری
از سبزیجات سبز برگی شکل را استفاده کنید، یا یک مولتی ویتامین حاوی اسید فولیک را مصرف کنید.
گروه چهارم: ماهیها
مواد نشاطآور در این گروه : اسیدهای چرب امگا 3
اسیدهای چرب امگا 3 موجود در ماهیها به خصوص ماهیهای چرب، مثل سالمون، ماهی آزاد دریای خزر و ساردین، با
کاهش خطر بروز افسردگی و کمبود حافظه در اثر افزایش سن باعث می شوند سرحال و شاداب باشید. به خصوص در
کاهش افسردگی خیلی موثرند.
گروه پنجم: آلبالو و گیلاس خشک
مواد بهبود دهنده حال در این گروه : پتاسیم، منیزیم و ویتامین C
آلبالو و گیلاس خشک همچنین، مغز شما را سالم نگه میدارند، زیرا دارای آنتیاکسیدانهایی مثل ویتامینC هستند و از
آسیب سلولهای مغزی که منجر به ایجاد مشکلات یادگیری و کمبود حافظه میشود، جلوگیری میکند.
تمامی این مواد مغذی، استرس را کاهش میدهند.
تفاوت عشق و هوس |
تعبیر عاشقانه افراد
طولانی هست ولی توصیه می کنم سر فرصت بخونید چون خودم از خوندنش لذت بردم .
آیا تا کنون هیچ شی را عاشقانه نگریسته ای ؟
شاید بگویی آری ، چرا که نمی دانی که نگریستن عاشقانه به یک شی یعنی چه . شاید با شهوت به اشیا نگاه کرده ای ، این چیز دیگری است . کاملا فرق دارد ، درست نقطه مقابل آن است . نخست ... سعی کن تفاوت را درک کنی .
چهره ای زیبا ، بدنی زیبا ، تو به آن نگاه می کنی و احساس می کنی که عاشقانه به آن می نگری ولی چرا به آن نگاه می کنی ؟ آیا مایلی از آن چیزی به دست آوری ؟ آن عشق نیست و شهوت است . آیا می خواهی از آن بهره بکشی ؟ آن گاه شهوت است و عشق نیست . آن هنگام در واقع ، تو فکر می کنی که چگونه از آن استفاده ببری ، چگونه آن را تصاحب کنی ، چگونه از آن بدن وسیله ای بسازی برای خوشوقتی خودت .
شهوت یعنی : چگونه از چیزی برای خوشوقتی خودت استفاده کنی و عشق یعنی ، خوشوقتی تو ابدا مطرح نیست . در واقع ، شهوت یعنی چگونه چیزی به دست آوری و عشق یعنی چگونه چیزی ببخشی . این دو درست نقطه مقابل هم هستند .
اگر چهره ای زیبا ببینی و به آن عشق احساس کنی ، احساس بی درنگ تو در آگاهی ات این خواهد بود که چگونه می توانی این چهره را خشنود کنی ، چگونه این مرد یا این زن را خوشحال کنی . در این جا خودت اهمیتی نداری .
در عشق دیگری مهم است اما در شهوت مهم تو هستی . در شهوت تو فکر می کنی دیگری را وسیله خوشحالی خودت قرار دهی ، در عشق فکر می کنی که خودت چگونه وسیله شوی .
عشق تسلیم است و شهوت یک تهاجم .
تو حتی در شهوت نیز از عشق سخن می گویی . پس فریب نخور !!!!!!!!! به درون بنگر ، آن گاه به این ادراک خواهی رسید که در زندگی حتی یک بار نیز به کسی یا چیزی عاشقانه نگاه نکرده ای .
دومین تفاوتی که باید درک شود این است ... اگر عاشقانه به چیزی مادی یا بی جان نگاه کنی ، آن شی به یک شخص تبدیل می شود . اگر به آن عاشقانه نگاه کنی ، آن گاه عشق تو کلیدی می شود تا هر چیزی را به شخص تبدیل سازد . اگر به یک درخت عاشقانه بنگری ، درخت یک شخص می گردد .
هر گاه عاشقانه به چیزی نگاه کنی ، آن چیز یک شخص می شود و برعکس . هر گاه با چشمانی شهوانی به شخصی نگاه کنی ، آن شخص به یک شی تبدیل می شود . برای همین است که چشمان شهوانی دافعه دارند . چرا که هیچ کس نمی خواهد شی شود . وقتی به همسرت با چشمان شهوانی می نگری او احساس ازردگی می کند . در واقع تو چه می کنی ؟ تو یک شخص را ، یک شخص زنده را به وسیله ای بی جان تغییر می دهی . تو می پنداری که چگونه استفاده کنی و آن شخص کشته می شود .
چشمان شهوانی دافعه دارند و زشت هستند .
وقتی با عشق به کسی نگاه کنی ، او والا می گردد . یگانه می گردد . ناگهان او یک شخص می شود . یک شخص را نمی توان با دیگری جایگزین کرد ولی یک اشیا را می توان جایگزین کرد . یک شی قابل جایگزینی است ولی یک شخص جایگزینی ندارد . او یکتا و یگانه است .
عشق همه چیز را یگانه می کند . به همین سبب تو بدون عشق ، هرگز احساس نمی کنی که شخص هستی . تا زمانی که کسی عمیقا دوستت ندارد ، هرگز احساس نخواهی کرد که موجودی یگانه هستی و به راحتی می توان تو را تغییر داد و جایگزین کرد .
در رابطه شهوانی ، همه چیز شی هست و این غیر انسانی ترین کارهایی است که انسان می تواند انجام دهد : تبدیل شخصی به شی .
وقتی عاشقانه می نگری ، خودت را فراموش کن . خودت را کاملا فراموش کن . برای امتحان یه یک گل نگاه کن و خودت را به تمامی از یاد ببر . بگذار گل باشد و خودت کاملا غایب باشی . گل را احساس کن ، آن گاه عشقی عمیق از آگاهی تو به سمت گل روانه می گردد . تو به وجد می آیی و آن گل ، یک شخص می گردد .
به موضوع دیگری نپرداز . با یک گل سرخ یا با چهره معشوقت باقی بمان . تنها با قلبت بمان . با این احساس که چه کنم تا معشوق شادتر و معشوق تر باشد ؟ و وقتی چنین باشد ، تو غایب خواهی بود ، هرگز به خودت توجه نخواهی کرد .
وقتی به خودت توجه نداری ، خالی می گردی ، فضایی درونت آفریده می شود . وقتی ذهنت کاملا به دیگری متوجه می گردد ، آن گاه درونت خلا ایجاد می شود .
با معشوق ، انسان به تمامی ناتوان می گردد ، این را به یاد بسپار . هر گاه عاشق کسی باشی ، احساس عجز کامل می کنی . درد عشق همین است : فرد نمی تواند احساس کند که چه بکند . او مایل است همه کار بکند ، می خواهد تمامی کائنات را به معشوق ببخشد ، ولی چه می تواند بکند ؟
تو تهی هستی و به همین سبب عشق به یک مراقبه عمیف تبدیل می گردد . در حقیقت ، اگر کسی را دوست داشته باشی ، به هیچ مراقبه دیگری نیازی نیست ولی چون در واقع کسی عاشق نیست ، به 112 تکنیک نیاز دارد و حتی شاید این ها هم کافی نباشد . خود عشق بزرگ ترین تکنیک است ولی عشق مشکل است و حتی ناممکن .
عشق یعنی خود را آگاهی رها کردن و در همان مکان ، جایی که نفس تو وجود داشته ، دیگری را جای دادن . جایگزینی خودت با دیگری یعنی عشق . گویی که اینک تو نیستی و فقط دیگری هست .
سارتر می گوید که دیگری جهنم است و حق با اوست . او درست می گوید زیرا که دیگری فقط برای تو جهنم می آفریند ولی همچنین او اشتباه می کند ، زیرا اگر دیگری بتواند جهنم باشد ، می تواند بهشت هم باشد ، کافی است با عشق نگاه کنیم . هر زن و شوهر برای یکدیگر جهنم می سازند زیرا هر یک می کوشد تا دیگری را تصاحب کند . غافل از اینکه تنها تصاحب اشیا ممکن است ، نه تصاحب اشخاص !
اگر عاشق باشی ، حتی نگاه خیره بسیار زیباست ، زیرا خیره شدن تو ، او را یک شی نمی سازد . آن گاه می توانی مستقیم به چشمان او نگاه کنی . آن گاه می توانی عمیقا وارد چشمان دیگری شوی . تو او را به یک شی تبدیل نمی کنی ، بلکه نگاه تو از راه عشق ، از او یک شخص می سازد . برای همین است که تنها نگاه خیره عاشقان زیباست و گرنه خیره نگریستن زشت است .
هرگاه شخصی را به یک شی تبدیل کنی ، عملی غیراخلاقی مرتکب شده ای ولی اگر سرشار از عشق باشی ، در آن لحظه سرشار از عشق ، این پدیده ، این برکت با هر موضوعی روی خواهد داد و تو زندگی می بخشی .
هنگامی که معشوق به تصاحب در آید ، عشق رفته است . آن گاه معشوق تنها یک شی خواهد بود . می توانی از او استفاده کنی ، ولی برکات هرگز برنمی گردند ، زیرا آن برکات فقط زمانی می آمدند که او یک انسان بود ، دیگری آفریده شده بود ، شخص را در دیگری آفریده بودی و دیگری نیز ، شخص را در تو آفریده بود . هیچ کدام شی نبودید . هر دو ذهنیت هایی بودید که با هم تلاقی کرده بودند دو انسان که ملاقات کرده اند ، نه یک انسان و یک شی .
اگر بدانی که تو نیستی و آگاهی ات با عشقی عمیق به سوی دیگری حرکت کرده باشد به درختان ، به آسمان ، به ستارگان ، به هر کس ، وقتی که تمام آگاهی ات تو را ترک گفته و به سوی دیگری رفته باشد در آن غیبت نفس ، برکات نازل می شوند .
مجله روانشناسی - جامعه اردیبهشت 83 |
تفاوت عشق و هوس |
تعبیر عاشقانه افراد
طولانی هست ولی توصیه می کنم سر فرصت بخونید چون خودم از خوندنش لذت بردم .
آیا تا کنون هیچ شی را عاشقانه نگریسته ای ؟
شاید بگویی آری ، چرا که نمی دانی که نگریستن عاشقانه به یک شی یعنی چه . شاید با شهوت به اشیا نگاه کرده ای ، این چیز دیگری است . کاملا فرق دارد ، درست نقطه مقابل آن است . نخست ... سعی کن تفاوت را درک کنی .
چهره ای زیبا ، بدنی زیبا ، تو به آن نگاه می کنی و احساس می کنی که عاشقانه به آن می نگری ولی چرا به آن نگاه می کنی ؟ آیا مایلی از آن چیزی به دست آوری ؟ آن عشق نیست و شهوت است . آیا می خواهی از آن بهره بکشی ؟ آن گاه شهوت است و عشق نیست . آن هنگام در واقع ، تو فکر می کنی که چگونه از آن استفاده ببری ، چگونه آن را تصاحب کنی ، چگونه از آن بدن وسیله ای بسازی برای خوشوقتی خودت .
شهوت یعنی : چگونه از چیزی برای خوشوقتی خودت استفاده کنی و عشق یعنی ، خوشوقتی تو ابدا مطرح نیست . در واقع ، شهوت یعنی چگونه چیزی به دست آوری و عشق یعنی چگونه چیزی ببخشی . این دو درست نقطه مقابل هم هستند .
اگر چهره ای زیبا ببینی و به آن عشق احساس کنی ، احساس بی درنگ تو در آگاهی ات این خواهد بود که چگونه می توانی این چهره را خشنود کنی ، چگونه این مرد یا این زن را خوشحال کنی . در این جا خودت اهمیتی نداری .
در عشق دیگری مهم است اما در شهوت مهم تو هستی . در شهوت تو فکر می کنی دیگری را وسیله خوشحالی خودت قرار دهی ، در عشق فکر می کنی که خودت چگونه وسیله شوی .
عشق تسلیم است و شهوت یک تهاجم .
تو حتی در شهوت نیز از عشق سخن می گویی . پس فریب نخور !!!!!!!!! به درون بنگر ، آن گاه به این ادراک خواهی رسید که در زندگی حتی یک بار نیز به کسی یا چیزی عاشقانه نگاه نکرده ای .
دومین تفاوتی که باید درک شود این است ... اگر عاشقانه به چیزی مادی یا بی جان نگاه کنی ، آن شی به یک شخص تبدیل می شود . اگر به آن عاشقانه نگاه کنی ، آن گاه عشق تو کلیدی می شود تا هر چیزی را به شخص تبدیل سازد . اگر به یک درخت عاشقانه بنگری ، درخت یک شخص می گردد .
هر گاه عاشقانه به چیزی نگاه کنی ، آن چیز یک شخص می شود و برعکس . هر گاه با چشمانی شهوانی به شخصی نگاه کنی ، آن شخص به یک شی تبدیل می شود . برای همین است که چشمان شهوانی دافعه دارند . چرا که هیچ کس نمی خواهد شی شود . وقتی به همسرت با چشمان شهوانی می نگری او احساس ازردگی می کند . در واقع تو چه می کنی ؟ تو یک شخص را ، یک شخص زنده را به وسیله ای بی جان تغییر می دهی . تو می پنداری که چگونه استفاده کنی و آن شخص کشته می شود .
چشمان شهوانی دافعه دارند و زشت هستند .
وقتی با عشق به کسی نگاه کنی ، او والا می گردد . یگانه می گردد . ناگهان او یک شخص می شود . یک شخص را نمی توان با دیگری جایگزین کرد ولی یک اشیا را می توان جایگزین کرد . یک شی قابل جایگزینی است ولی یک شخص جایگزینی ندارد . او یکتا و یگانه است .
عشق همه چیز را یگانه می کند . به همین سبب تو بدون عشق ، هرگز احساس نمی کنی که شخص هستی . تا زمانی که کسی عمیقا دوستت ندارد ، هرگز احساس نخواهی کرد که موجودی یگانه هستی و به راحتی می توان تو را تغییر داد و جایگزین کرد .
در رابطه شهوانی ، همه چیز شی هست و این غیر انسانی ترین کارهایی است که انسان می تواند انجام دهد : تبدیل شخصی به شی .
وقتی عاشقانه می نگری ، خودت را فراموش کن . خودت را کاملا فراموش کن . برای امتحان یه یک گل نگاه کن و خودت را به تمامی از یاد ببر . بگذار گل باشد و خودت کاملا غایب باشی . گل را احساس کن ، آن گاه عشقی عمیق از آگاهی تو به سمت گل روانه می گردد . تو به وجد می آیی و آن گل ، یک شخص می گردد .
به موضوع دیگری نپرداز . با یک گل سرخ یا با چهره معشوقت باقی بمان . تنها با قلبت بمان . با این احساس که چه کنم تا معشوق شادتر و معشوق تر باشد ؟ و وقتی چنین باشد ، تو غایب خواهی بود ، هرگز به خودت توجه نخواهی کرد .
وقتی به خودت توجه نداری ، خالی می گردی ، فضایی درونت آفریده می شود . وقتی ذهنت کاملا به دیگری متوجه می گردد ، آن گاه درونت خلا ایجاد می شود .
با معشوق ، انسان به تمامی ناتوان می گردد ، این را به یاد بسپار . هر گاه عاشق کسی باشی ، احساس عجز کامل می کنی . درد عشق همین است : فرد نمی تواند احساس کند که چه بکند . او مایل است همه کار بکند ، می خواهد تمامی کائنات را به معشوق ببخشد ، ولی چه می تواند بکند ؟
تو تهی هستی و به همین سبب عشق به یک مراقبه عمیف تبدیل می گردد . در حقیقت ، اگر کسی را دوست داشته باشی ، به هیچ مراقبه دیگری نیازی نیست ولی چون در واقع کسی عاشق نیست ، به 112 تکنیک نیاز دارد و حتی شاید این ها هم کافی نباشد . خود عشق بزرگ ترین تکنیک است ولی عشق مشکل است و حتی ناممکن .
عشق یعنی خود را آگاهی رها کردن و در همان مکان ، جایی که نفس تو وجود داشته ، دیگری را جای دادن . جایگزینی خودت با دیگری یعنی عشق . گویی که اینک تو نیستی و فقط دیگری هست .
سارتر می گوید که دیگری جهنم است و حق با اوست . او درست می گوید زیرا که دیگری فقط برای تو جهنم می آفریند ولی همچنین او اشتباه می کند ، زیرا اگر دیگری بتواند جهنم باشد ، می تواند بهشت هم باشد ، کافی است با عشق نگاه کنیم . هر زن و شوهر برای یکدیگر جهنم می سازند زیرا هر یک می کوشد تا دیگری را تصاحب کند . غافل از اینکه تنها تصاحب اشیا ممکن است ، نه تصاحب اشخاص !
اگر عاشق باشی ، حتی نگاه خیره بسیار زیباست ، زیرا خیره شدن تو ، او را یک شی نمی سازد . آن گاه می توانی مستقیم به چشمان او نگاه کنی . آن گاه می توانی عمیقا وارد چشمان دیگری شوی . تو او را به یک شی تبدیل نمی کنی ، بلکه نگاه تو از راه عشق ، از او یک شخص می سازد . برای همین است که تنها نگاه خیره عاشقان زیباست و گرنه خیره نگریستن زشت است .
هرگاه شخصی را به یک شی تبدیل کنی ، عملی غیراخلاقی مرتکب شده ای ولی اگر سرشار از عشق باشی ، در آن لحظه سرشار از عشق ، این پدیده ، این برکت با هر موضوعی روی خواهد داد و تو زندگی می بخشی .
هنگامی که معشوق به تصاحب در آید ، عشق رفته است . آن گاه معشوق تنها یک شی خواهد بود . می توانی از او استفاده کنی ، ولی برکات هرگز برنمی گردند ، زیرا آن برکات فقط زمانی می آمدند که او یک انسان بود ، دیگری آفریده شده بود ، شخص را در دیگری آفریده بودی و دیگری نیز ، شخص را در تو آفریده بود . هیچ کدام شی نبودید . هر دو ذهنیت هایی بودید که با هم تلاقی کرده بودند دو انسان که ملاقات کرده اند ، نه یک انسان و یک شی .
اگر بدانی که تو نیستی و آگاهی ات با عشقی عمیق به سوی دیگری حرکت کرده باشد به درختان ، به آسمان ، به ستارگان ، به هر کس ، وقتی که تمام آگاهی ات تو را ترک گفته و به سوی دیگری رفته باشد در آن غیبت نفس ، برکات نازل می شوند .
مجله روانشناسی - جامعه اردیبهشت 83 |
لوطی های محله دور حاجی مومنی را گرفته گفتند می خواهیم امشب خونه تو بیاییم ومرتب برایش مزاحمت ایجاد میکردند ناچار شد به مرحوم مجلسی پناه برد مجلسی گفت :بگو بیایند ، من هم می آیم .
مجلسی قبل از اینکه آنها بیایند وارد مجلس شد آنها که آمدند او را دیدند گفتند با وجود او نمیشود کاری کرد و فکر کردند حرفی بگویند که مجلسی قهر کرده و برود تا راحت باشند .
یکی گفت : آقا ! مگر راه و رسم ما لوطی ها چه عیبی دارد که شما به ما اعتراض می کنند ؟
مجلسی گفت : شما بگوئید چه خوبی دارید که از آن تعریف کنیم
گفتند : عیب زیاد داریم اما نمک شناسیم . اگر نمک کسی را خوردیم تا آخر عمر به او خیانت نمی کنیم .
مجلسی گفت : خیلی خوب است ولی این خصوصیت را در شما نمی بینم .
لوطی گفت : در این شهر از هر کس می خواهید پرس و جو کنید ما نمک هر کس را خوردیم به او بد نکردیم.
مجلسی گفت :من خودم گواهی میدهم که شما نمک به حرام هستید . با خدای خود چه می کنید ! ای نمک خورها و نمک دان شکن ها ! این همه نعمت خدا خوردید و این همه سرکشی کردید و از هوای نفس پیروی کردید . این کلمه در آنها اثر کرد و خجالت کشیده و سخنی نگفتند . وصبح اول وقت به منزل مجلسی رفته و در حضور او توبه کردند.
منبع : داستانهای پراکنده : ص ??? – ??? با دخل و تصرف
اقسام الدانشجو
هو موجود الذی یسکن فی مکانه اسمه خوابگاه لا موجود فیه الامکانات الاولیه و آبه یقطع مداوماً و هکذا، ما حار کمیات فی شیر آب، آلات البارد والحار (گرمایش و سرمایش) یعمل فی الشتا و الصیف بالعکس.و هو (دانشجو) یطعم الطعام فقط اسمه طعام.شی نرمتر من السنگ، الذی قادر علی ذهاب من الحلقوم الی الپائین و امله (آرزویش) فی الازدواج الشدید ولیکن لا دست یافتنی و فقط فی خیال البافتنی.
الغرض الدانشجو ثلاث الاقسام. اوله تنبل، الذی فی خواب الدائم فی خوابگاه.دومه عاطل و هو مغرور بسیار و یحمل دائماً فی دسته کیف عجیب اسمه سامسونیت و معمولا خالی من الکتاب و الدفتر و فی داخله شانه، حوله و زیر شلوار.اما القسم سوم من الدانشجو هوالباطل و مشخصاته چنین.هو لایدرس (درس خواندن) بل یگوش موسیقیه دائم حتی فی الخواب و سرو کاره دائما با شعر و رمان.افراد من هذا القسم یدود سیگاراً کثیراً.اولئک العاشقون و همیشه بی خیال و یا فی الخیال الباطل.علاوه علی الاینا، اقسام دیگر من الدانشجو موجود.نوع الدرس خون من دانشجوالذی نادر مثل یاقوت و نوع الدیگر، هوالذی ملعبت فی ید السیاسیون، نوع الآخر من الدانشجو هو بیکارالذی یکتب و ینتشر نشریه مثل...
بعد از آنکه خبر ایران آمدن جومونگ امپراطور آتی گیرو در رسانه ها منتشر گردید اخبار ضدو نقیضی از محافل سیاسی به گوش می رسید که گاها خوش آیند و گاها بودار می نمود.
عده ای از تحلیلگران سیاسی سفر جومونگ به ایران را یک سفر سیاسی و عده ای یک سفر دیپلماتیک معمولی قلمداد می کنند.
سفر فرمانده جومونگ به ایران آنجااز حساسیت بیشتری برخوردار شد که جولبون منطقه تحت حاکمیت وی با دو مشکل تحریم اقتصادی و بیماری طاعون دست و پنجه نرم می کند.
منابع نا موثق ما ! از مواضع شخصیتهای سیاسی کشور مواردی را مطلع شده اند که به صورت تیتر وار خدمت مخاطبان عزیز ارایه می کنیم.
محمد خاتمی: به خاطر بانو سوسانو هم که شده باید تحریم جولبون شکسته شود.
هاشمی رفسنجانی: مصلحت نیست . جومونگ را به ایران راه ندهید.
ابطحی: حاضرم در سفرهای دریایی بانو سوسانو را همراهی کنم.
میرحسین موسوی: جومونگ در مقابل موج چیز تسو نمی تواند مقاومت کند. جومونگ یک دروغگوست.
محسن رضایی: جومونگ گیرو را به پرتگاه می برد. شاخص فلاکت در گیرو خیلی بالاست.
کروبی: ننجون جومونگ هم بخواهد حمایت نمی کنیم.
محمد رضا خاتمی: به خاطر کشته شدگان "بویو" شمع روشن می کنیم.
لاریجانی: باید به مخالفین جومونگ هم حق داد.
قالیباف: سیاست خارجی جومونگ ماجراجویانه است.
احمدی نژاد: حاضریم تجارب خود را در اختیار جومونگ قرار دهیم.
حجاریان: باید امپراطوری های "هان" و " بویو" در جریان جزئیات سفرجومونگ قرار گیرند.
حسین شریعتمداری: اسناد جنایات بویو و هان را منتشر خواهیم کرد. جومونگ باید حمایت شود.
شجریان: جومونگ حق ندارد صدای مرا پخش کند!
یکی از آن صحنههایی که هیچوقت تماشایش برای من تکراری نمیشود، صحنهی نماز خواندن بچهها کنار بزرگترهاست.
اولش سعی میکنند راستراستی ادای نمازخوانها را در بیاروند.
یک کمی که میگذرد، برمیگردند ببینند بزرگترها چهکار میکنند و دوباره زود صاف میشوند. یکدفعه چشمشان به یک مگس میافتد و میدوند که مگسکُش بیاورند. برمیگردند، اما دیگر مگس را پیدا نمیکنند!
همراه تو به رکوع میروند. در همان حالت ِ رکوع یک چرخ ِ کامل میزنند و همهجا را از نظر میگذرانند.
با تو به سجده میآیند. میبینند که عجب حالی میدهد که دراز بکشند! دراز میکشند و با چشم به سیاحت ِ اتاق میپردازند که یکدفعه چشمشان برق میزند. میدوند از گوشهی اتاق ماشینشان را میآورند کنار ِ سجاده که بعد از نماز زود با آن بازی کنند!
تو به سجدهی دوم رفتهای. حالت ِ سجده میگیرند. راستی کلهملّقزدن چه کیفی دارد!
تو حالا قنوت گرفتهای. بلند میشوند و ادای ِ قنوت درمیآورند. کمکم سرشان را بالا و بالاتر میبرند.
حالا نگاهشان کامل به سقف است.
تو دوباره توی سجدهای که میبینی یک نفر سوارت شده و دارد ریزریز میخندد. بلند میشوی و او را هم بلند میکنی. فکر میکند میخواهی دنبالش کنی.
اسباببازیاش را که گذاشته بود بعد از نماز با آن بازی کند، برمیدارد و فرار میکند.
سلام میدهی. او توی یک اتاق ِ دیگر دارد برای خودش بازی میکند...
فکر میکنی خودت هم داشتی توی نماز همین کارها را میکردی